رفاقت

جست و جو
    Loading
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
در انتظار آفتاب
    إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
پشتیبانی

    در صورت انلاین بودن پشتیبانی میتوانید مشکلات کامپیوتری خود را با ما در میان بگذارید.

    با تشکر

خبرنامه

    * در کادر اول نام و در کادر دوم ایمیل خود را وارد کنید






    Powered by EMF

اوقات شرعی
نوا
اخبار فناوری اطلاعات
پخش زنده اماکن متبرکه
دوستان






تماس با مدیر

فرشته من

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۲ ب.ظ

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :

 

« می گویند که شما مرا به زمین می فرستید ؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟!» 

خداوند پاسخ داد :

 « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد » 

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه !!


«  اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندنندارم و اینها برای شادی من کافی هستند . »

خداوند لبخند زد :

 « فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.» 

کودک ادامه داد :

 « من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟»

خداوند او را نوازش کرد و گفت :

 « فرشته تو ، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی »

کودک با ناراحتی گفت :

« وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟»


اما خدا برای این سوال او هم پاسخ داشت :

 « فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی »

کودک سرش را برگرداند و پرسید :

« شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟»

 

فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود

 

کودک با نگرانی ادامه داد :

 « اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ، ناراحت خواهم بود»

خداوند لبخند زد و گفت :

 « فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد کن را خواهد آموخت ؛ گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود »

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند .

 

 او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :

‌« خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید »


خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :

‌« نام فرشته ات اهمیتی ندارد . به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .»

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۴
EMF

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه